یه شیشه روی ساحل
عینکی روی ساحل یه شیشه پیدا کرده دل رو زده به دریا در اونو وا کرده تو شیشه، یک کاغذه یه چیزی روش نوشته مامان می گه:«فکر کنم کاغذ سرنوشته» نوشته روش :«هر کسی این شیشه رو وا کنه باید بیاد و من رو تو دریا پیدا کنه» عینکی می گه:«حتماً پری مهربونه یه روز می رم دنبالش می آرمش به خونه» ...