وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

کودک من

شلوار

مربی

مربی ام چه خوب و مهربونه وقتی می خنده مثل گل می مونه وقتی می یاد توی کلاس می شینه فکر می کنم فقط منو می بینه قصه می گه برای ما می خونه صدای گرمش تو گوشم می مونه مهر و محبتش تموم نمی شه ما بچه ها دوسش داریم همیشه ...
17 ارديبهشت 1394

شعر "کشاورزی"

یک درخت اینجا یک درخت انجا هر دو تا سبزند هر دو تا زیبا این یکی سیب است آن هم انگور است جیک و جیک و جیک ای گنجشک ناز یک سیب قرمز برایم بنداز وز و وز و وز زنبور آی زنبور بده به من هم یک خوشه انگور   ...
5 ارديبهشت 1394

جشن چهارشنبه سوری حلما عزیز

اگه جشن تولدتون مصادف هست با چهارشنبه سوری ایده های خوبی رو می تونید در ادامه مطلب پیدا کنید یه تاج به شکل شعله های آتیش برای آتیش پاره خودم  درست کردم که با مزه شد و عزیزجان و پدرجون و دایی محمد و زن دایی لیلا که مهمونمون بودن خیلی خوششون اومده بود این لباس خوشکلت رو هم دایی امیرحسین و زن دایی فائزه برات از کربلا سوغات آوردن. هی اینجوری با ذوق به پیتزا و تزیین فلفل دلمه ای نگاه میکردی کلی برات هممون شعر خوندیم تا حواست از پیتزا پرت بشه و شروع کردی به دست زدن تزیین فلفل دلمه ای ها ه شکل شعله های آتش و برش های سوسیس به عنوان هیزم ...
5 ارديبهشت 1394

حلما عزیز و سفره هفت سیم سال 94 با تم بره ناقلا

امسال علاوه بر هفت سینی که عزیزجان و پدر جان برای شما زحمت کشیدن من خودم یه هفت سین کوچولو با تم ببعی درست کردم و سبزه عدس سبز کردم که بار اولم بود و سبزم یه کم کچل شد ولی تجره خوبی بود. ادامه مطلب : این مجسمه های ببعی رو از تو ادارمون خریدم که سرجمع شد 13.500 تومن . اون عروسکای محلی رو هم وقتی با خاله جون فتانه رفته بودیم دنبال هفت سین واسه خاله فاطمه خریدم که خیلی دوسشون دارم. http://2nya.niniweblog.com/ ...
5 ارديبهشت 1394

جشن دندونی زهرا عزیز

ارت هایی که از مهمونامون دعوت کردیم و اول قرار بود کارت دعوتمون به این شکلی باشه که مورد تایید قرار نگرفت و این شد کارتمون و متن داخل کارت ها   پس جشن دندونی ما در تاریخ چهارم فروردین 1394 ساعت 6 بعدازظهر شد که موقع دادن کارت ها متوجه شدیم عروس خانم جدید (زنعمو مهدی) شب نمی تونن بیان و ما به افتخار ایشون برنامه جشن رو به ظهر موکول کردیم. همین تغییر ساعت باعث شد خیلی کارهامون هول هولکی انجام بشه مثلا شب قبل جشن با مادرجون تا 12 شب به دوختن پری دندون و گیفت هایی که قرار بود به مهمونا داده بشه مشغول بودیم و بعد از رفتن مادرجون تا حوالی 4 و 5 صبح من به درست کردن دسرها سرگرم بودم و خستگی بیش از اندازه باعث ...
5 ارديبهشت 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد