وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

کودک من

شلوار

راههایی برای مهارت خواندن

کودکان باید یادبگیرند که بخوانند تا بعداً بتوانند بخوانند که یاد بگیرند. در حقیقت از آنجا که خواندن ابزار پایه ای تمام دروس است ، درتمام ناکامی های تحصیلی می توان ردپای ضعف در مهارت های خواندن را مشاهده کرد . هنگامی که کودکتان به اصول خواندن تسلط می‌یابد، او شروع به توسعه روان خوانی و یا توانایی خود برای راحت خواندن و بیانی با احساسات می کند. با روان خوانی، خوانندگان جمله ای را بدون گیر کردن روی کلمات خوانده،درحالیکه تمام آنچه را که خوانده‌اند نیز درک کرده اند. اما روان خوانی امری دشوار برای برخی از خوانندگان جوان است. در پایان کلاس دوم، فرزند شما باید قادر به خواندن با احساسات باشد، توقفی کوتاه مدت، اضافه کردن عطف در جملاتی ...
14 بهمن 1397

مفهوم دهه فجر برای کودکان

این روزها همه مدارس و مهدها و پیش دبستانی ها در تکاپو مراسمات دهه فجر هستند. حال اینکه مفهوم دهه فجر را چگونه برای کودکان جا بیندازیم ...    برای دانلود و صفحات مورد نظر روی کلمات قرمز کلیک کنید :  اول از همه می توانیم نماد گل لاله را برای کودکان شرح دهیم. اینکه گل لاله نماد شهیدان هست و مطمنا سرود زیبای به لاله در خون خفته به شما کمک خواهد کرد که هر مصرع از این سرود زیبا داستانی برای خودش دارد. می توانیم با کاردستی گل لاله و کشیدن نقاشی این گل مفهوم را برسانید.  لینک آموزش کشیدن گل لاله  کاردستی گل لاله از جعبه های گیفت گل لاله به عنوان کادو استفاده کنید. می...
12 بهمن 1397

آموزش مفهوم چپ و راست

یکی از مهمترین مفاهیمی که بچه ها برای ورود به دبستان باید بدانند مفهوم چپ وراست است. دقیقا در ریاضی و یا فارسی باید از قبل مفهوم چپ و راست را بدانند. و یا درس سایه ها در علوم  برای آموزش سمت راست و چپ طبق تجربه ابتدا بهتر است که دست راست و چپ را به صورت عینی به کودک آموزش داد. ابتدا از دست خودش کمک بگیرید و بهتر این است که دستی را هدف قرار دهید که کودک مدادش را در آن دست می گیردیعنی دست برتر او. سپس به سراغ دست دیگر بروید. مثلا برای کودکی که راست دست است، ابتدا پشت به کودک بنشینید و به او بگویید دست راست شما را بگیرد و سپس رویتان را به سمت او همان طور که دست راست شما را گرفته -برگردانید و به او توضیح دهید که اگر کسی مقابل ...
7 بهمن 1397

قصه حدیث کسا به زبان کودکانه

قصه "حدیث کسا" با زبان کودکانه و شعر گونه "یه روز حضرت زهرا(س) مادر ما بچه ها که خیلی مهربونه تنها بود و نشسته بود تو خونه" 🌸🌸 که یهوی دیدن تق و تق و تق در میزنن, حضرت زهرا (س) فرمودن: "کیه کیه که پشت در, در میزنه به خونه امام علی (ع) سر میزنه" اون کسی که پشت در بود فرمود: "منم منم پیامبر (ص) که اومدم پشت در سلام بر دخترم فاطمه اطهرم" 🌸🌸 حضرت زهرا (س) جواب سلام پدر رو دادن و گفتن بفرمایید تو, بچه ها پیامبر بابای حضرت زهرا بودن. پیامبر فرمودن: "ای دختر عزیزم مریضم و مریضم یدونه عبا میاری که رو سرم بذاری" 🌸🌸 حضرت زهرا هم رفتن و یدونه عبا که مثل پتو بود اوردن و رو...
7 بهمن 1397

فواید گفتن داستان برای کودکان

گاهی یک قصه می تواند تاثیری بر زندگی و آینده ی کودک بگذارد که ده ها آموزش از آن عاجز است. قصه ها می تواند از نظر تربیت اجتماعی، عاطفی و اخلاقی در کودک نیز موثر واقع شوند. حال به عنوان والدین کودکان چند وقت به چند وقت برای کودک خود داستان تعریف می کنید ؟ جواب به این سوال در این روزها " به ندرت " و یا "هرگز" است. این روزها با شاغل بودن مادرها و گرفتاری های زیاد والدین فرصت کمی برای قصه گفتن برای کودکان است به نحوی که هنر داستان سرایی در خیلی از والدین کمرنگ شده.  و اما فواید گفتن داستان چیست ؟ شاید با خواندن این متن انگیزه بیشتری در شما برای گفتن داستان بوجود آید : خواندن داستان برای کودکان باعث ...
1 بهمن 1397

انگوری و خاله پیش‌پیش

داستان نوشتاری انگوری و خاله پیش پیش انگوری یک گربه سیاه کوچولو بود. یک روز مادر صدایش زد و گفت:«انگوری جان! امروز این ظرف پنیر را برای خاله پیش پیش ببر. توی راه مواظب سگ ها باش. سگ ها دشمن گربه ها هستند. آن ها را دنبال می کنند و می گیرند و می خورند.» انگوری گفت: «باشه مامان، مواظبم.» و پنیر را در سبد کوچکی گذاشت و به راه افتاد. خاله پیش پیش در دهکده دیگری زندگی می کرد. انگوری رفت و رفت. او تا آن روز هیچ سگی را ندیده بود. انگوری از کنار مزرعه ای می گذشت که حیوان سبز کوچکی دید. او وسط راه نشسته بود و اطراف را نگاه می کرد. انگوری با خود گفت: «نکند این سگ باشد؟ ولی با این کوچولوی...
1 ارديبهشت 1395

قصه "ماهی و ماه"

یکی بود، یکی نبود. در یک حوض پر از آب، ماهی کوچکی زندگی می کرد. حوض در حیاط خانه ای بود که هیچ کس در آن خانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو خیلی تنها و گرسنه بود. کسی نبود که برایش غذا بریزد. یک شب، وقتی که ماه به حوض نگاه کرد، ماهی را دید که بازی نمی کند و شاد نیست. ماه پرسید: چرا بازی نمی کنی؟ ماهی گفت: همه مرا فراموش کرده اند و من تنها و گرسنه مانده ام. ماه گفت: خدا هرگز کسی را فراموش نمی کند. تو تنها نیستی. او همیشه به تو نگاه می کند. خوشحال باش و خدا را خوشحال کن. فردای آن روز کلاغی به کنار حوض آمد. تکه نان خشک بزرگی را به منقار گرفته بود. کلاغ تکه نان را در آب فرو کرد تا نان خشک، نرم شود. کمی از نان ...
4 اسفند 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد