وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

کودک من

شلوار

دنیا

اتل متل توتوله دنیای ما چه جوره دنیای ما قشنگه قشنگ و ر ن گا ر ن گه دنیای پر ستاره پر از گلهای لاله دنیای زیبای ما پر از نعمتهای ناب باید بگوییم شکرش شکر خدای یکتا با تشکر از وبلاگ مادران قصه گو http://niniyan.blogfa.com/ ...
27 شهريور 1391

یه شیشه روی ساحل

عینکی روی ساحل یه شیشه پیدا کرده دل رو زده به دریا در اونو وا کرده تو شیشه، یک کاغذه یه چیزی روش نوشته مامان می گه:«فکر کنم کاغذ سرنوشته» نوشته روش :«هر کسی این شیشه رو وا کنه باید بیاد و من رو تو دریا پیدا کنه» عینکی می گه:«حتماً پری مهربونه یه روز می رم دنبالش می آرمش به خونه» ...
26 شهريور 1391

روی انگشت بهار

روی انگشت بهار شاپرک می خندد بال هایش را، باز می کند، می بندد شاپرک می داند که بهار آمده است بر سر کوه، نسیم باز چادر زده است از هوا انگاری بوی گل می بارد شاپرک در چشمش آسمانی دارد چشمه می جوشد باز مثل آواز بهار شاپرک می داند هست آغاز بهار شاپرک بالش را لحظه ای می بندد عکس او در چشمه مثل گل می خندد ...
24 شهريور 1391

چاقاله و ماهی

چاقاله یه دونه ماهی تو حوض خونه داره اسم هم براش گذاشته به اون می گه ستاره   هر روز می ره یه ساعت کنار حوض می شینه تو آسمون این حوض ستاره رو می بینه حرف می زنه می خنده آب رون اون می پاشه دلش می خواد همیشه پیش ستاره باشه مواظبه که یک وقت گربه اونو نگیره کلاغ نیاد سراغش بترسه و بمیره به اون می گه:« عزیزم! غصه نخور تو دنیا یه روز خودم از این حوض می برمت به دریا» ...
17 شهريور 1391

ماهیگیر فداکار

اتل متل توتوله رفتم لب رودخونه دیدم دوتا کوتوله شنا بلدنبودند اما تو آب پریدند   رودخونه ی پر از آب می رفت به سوی مرداب یه ماهیگیر با قلاب ایستاده بود لب آب کوتوله ها داد زدند هردوتا فریادزدند: کمک کمک، ای ماهیگیر ما دوتا را از آب بگیر ماهیگیرفداکار اون مرد خوب و پرکار می خواست ماهی بگیره اما به جای ماهی کوتوله ها را کرد شکار ...
16 شهريور 1391

دندان سفید ما

با نشاط و سرزنده شادمان و خندانم هم سفید و هم زیباست رنگ و شکل دندانم در جویدن لقمه می دهد مرا یاری پس بدان تو هم دندان در دهان خود داری آنکه می زند مسواک سالم است و خوشبخت است بی وجود دندان ها خوردن غذا سخت است در دهان خود نشکن پسته های سر بسته هِی نزن تو دندان بر هسته های در بسته چون که عمر دندانت می شود کم و کوتاه از نبودن آن ها می کشی تو از دل ، آه دیده ایم و می دانیم داده خالق انسان هم غذای خوشمزه هم دهان و هم دندان ...
10 شهريور 1391

من و دوچرخه ام

من ودوچرخه باهم به تیر برق خوردیم عجب تصادفی بود چه خوب شد نمردیم! دوجای کله ام شد قلمبه مثل گردو دوچرخه بدترازمن شکست کله ی او دوچرخه بازی من چه قدر درد سر داشت مقصرش کسی بود که تیر برق را کاشت. ...
9 شهريور 1391

خواب من

دیشب خدا اومده بود          بگو کجا؟ تو خواب من خداجونم نشسته بود           کنار رختخواب من تو دست او یه عالمه          ستاره چشمک می زدن تا چشمم افتاد به اونا          یکی گذاشت تو دست من گفت: مال تو که صبح زود        ظرفی پر از دون می کنی کفترامو، تو خونته تون همیشه مهمون می کنی ...
8 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد