وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

کودک من

شلوار

نی نی

نی نی ما با دستاش موی منو می کشه یه ذره دردم می آد این کار هر روزشه دستای اون یه شونه س شونه دونه ریزه به جای شونه کردن مو رو به هم می ریزه «یحیی علوی فرد»
8 بهمن 1394

صدای تلفن

تا تلفن صدا کرد خنده کنان دویدم صدای بابایم را از توی آن شنیدم شنیدم او لپم را مثل همیشه بوسید من این جا خنده کردم بابا از آن جا خندید وقتی که خنده می کرد انگاری پشت در بود صدای بابا اینجا اما خودش سفر بود «افسانه شعبان نژاد»
8 بهمن 1394

دوستی

دو تا ببعی زیبا مدتها همسایه بودن دوران بچگیشون با هم همبازی بودن ببعی های ناز کوچیک و شیطون بودن دوستای خوبی همیشه برای همدیگه بودن تو جنگل و دشت ها کنار بیشه زار و رودها همیشه و هر کجا مراقب همدیگه بودن حالا از اون روزا خیلی زمان گذشته ببعی های زیبا شدن پیر و سالخورده اما هنوز هم با هم دوست هستن در شادی و غم کنار همدیگه هستن یه صحبتی همیشه ورد ِ زبونشونه قدر زندگی رو بدونید با هم همیشه دوست بمونید «فریبا شمشیری» ...
8 بهمن 1394

جیک جیک جیک

جیک و جیک و جیک چه هستم؟ تخم پرنده هستم تنگ و تاریکه این جا خیلی کوچیکه اینجا فردا به امید خدا دیوار تخمو میشکنم رو شاخه ها پر می زنم آواز می خونم چه و چه با ناز می خونم به و به گربه میگه: صدای تو قشنگه موشه میگه: پرها و چشم و پای تو قشنگه خدا جونم کاش بتونم خوشگل خوشگل بخونم بچه هارو شاد بکنم کنار اون ها بمونم «مصطفی رحماندوست»
8 بهمن 1394

سوره توحید

این سوره توحیده روشن مثل خورشیده اونی که هست یگانه خدای مهربونه به کس نیاز نداره خوبیاش بی شماره نه بچه داره خدا نه مامان و نه بابا کسی شبیه او نیست چون که خداوند یکی است بیاین با هم بخونید سوره خوب توحید ...
20 دی 1394

دانلود شعر جشن تکلیف

شده ام نه ساله جشن تکلیف من است جا نماز و چادر همه در کیف من است دین من اسلام است من مسلمان هستم می رسد صوت اذان شاد و خندان هستم چادری داده به من هدیه ای مادر من مثل تاجی از گل چادرم بر سر من شده ام نه ساله بعد از این خوشحالم چون فرشته شده است دست هایم، بالم می پرم رو به خدا لحظه ی سبز نماز پنج نوبت هر روز می کنم راز و نیاز مثل گل می شکفم باز در سایه دین ای خدا! شکر!  شدم زود همسایه  ی دین برای دریافت فایل سرود کلیک کنید. ...
11 دی 1394

حجاب ویژه جشن تکلیف

سلام گلهای زیبا               چادر به­­­سر با حیا دلم می­خواد که باشم        دوست شما بچه­ها    وقتی که بیرون میرم           منم چادر می­پوشم        مثل یه دختر خوب              در حفظ اون می­کوشم حجاب برای دختر                نشونه وقاره       &n...
11 دی 1394

اذان

وقت اذان است گلها می خندند پشت سر سرو قامت می بندند                             سنبل می گوید    الله اکــــــــــــبر لاله می خواند  سوره را از بر   نرگس در رکوع        گل میدهد باز کوکب در سجده غرق در نیاز   دستان سوسن رو به قنوت است وقت تشهد بر سمت توت است   هنگام سلام گلها یکـــــرنگند وقت اذان است گلها می خندند ...
8 دی 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد