وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 12 سال و 1 روز سن داره

کودک من

شلوار

عکس یادگاری...

عكاسي قشنگي است نزديك خانه ي ما بالاي آن نوشته: عكاس ي فريبا يك عكس خنده رو هم آن جاست، پشت شيشه در قاب چوبي خود مي خندد او هميش ه افسوس من ندارم يك عكس خوب و زيبا از خنده هاي مامان  از خنده هاي بابا! امروز مي گذارم با هرودوشان قراري تا زودتر بگيريم  يك عكس يادگاري با تشکر از وبلاگ http://hadisjoooon.niniweblog.com/ ...
11 مهر 1393

شعر کودکانه بهداشت

برای ما بچه ها یه دوست خوبه بهداشت باید که دوست خوب و توی خونه نگه داشت مسواک و حوله باید چرا باشه همیشه؟ هرکس اینو بدونه هرگز مریض نمیشه قبل از غذا می شوریم دست و با آب و صابون تا میکروبا نباشن کنار سفره مهمون برای ما بچه ها یه دوست خوبه بهداشت دوستی که رو لبامون گلای خنده می کاشت ...
1 شهريور 1393

عروسک قشنگ من

عروسک قشنگ من قرمز پوشیده تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده یه روز مامان رفته بازار او نُ خریده قشنگ‌تر از عروسکم هیچ‌کس ندیده عروسک من چشماتُ وا کن وقتی که شب شد اون وقت لالا کن بیا بریم توی حیاط با من بازی کن توپ بازی و شن بازی و طناب بازی کن ...
29 مرداد 1393

تابستان

آ مده فصل تابستان با خورشید فروزان تیر و مرداد،شهریور می آیند با تابستان تابستان گرمِ گرم است آفتابش داغ و سوزان اما من دوستش دارم چون تعطیل است دبستان تابستان فصل کوشش تابستان فصل کار است بر شاخه ی درختان میوه های آبدار است میوه ی آ بدار و شیرین نعمت پروردگاراست ...
16 مرداد 1393

پوشاک

لباسهاي رنگارنگ سبز و سفيد و قشنگ هر كدام از لباسها لازم باشد با هوا هوا كه سرد و برفيست لباس گرم بافتنيست دستكش و شال و كلاه بپوشم وقت سرما وقتي هوا گرم مي شه لباس نازك خوبه با لباس مرتب هستي تميز و راحت
4 مرداد 1393

نان

دانيد من كه هستم؟ من نان تازه هستم خوش عطرم و برشته عطرم به جان سرشته زينت سفره هايم قوت دست و پايم حاصل كار ياران خوراك صد هزاران حكايتم دراز است در من هزار راز است بشنو تو سرگذشتم چه بودم و چه گشتم گندم بودم در آغاز گندم ناز و طناز دهقان پير مرا كاشت زحمت كشيد تا برداشت هر روز و شب داد آبم ببين چقدر شادابم از رنج و كار دهقان كم كم شدم شكوفان قدم بلند شد كم كم بوسيد رويم را شبنم به به به خوشه هايم گندم با صفايم شد ساقه ام طلايي آي برزگر كجايي؟ پيشم بيا شتابان با داس تيز و بران دروم كرد مرد دهقان برد پيش آسيابان آردم كرد آسيابان خمير شدم پس از آن گذاشت رو پاروش نانوا چيد تو تنو...
23 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد