چهارمین کاردستی ساجده
گاهی اونجوری که ما دوست داریم همه چیز خوب پیش نمی ره و تو همچین شرایطی باید بدونیم که چکار کنیم و واقعا باید به اعصاب خودمون مسلط باشیم !!!
اگه خاطرتون باشه اولین کاردستی ساجده رو پرینت سیاه و سفید گرفتم و دلم نیومد که همین جوری بزارمش. منم پرینت رنگی گرفتم تا بیشتر براش جذابتر باشه و همین طور بهانه ای بود برای مرور کردن کاردستی پرنده کاغذی
موقع قیچی کردن رسید که ساجده 2 سال و 6 ماه گیر سه پیچ داده بود که الا و بلا باید من قیچی کنم. با ترس و لرز و مواظبت قیچی رو دادم دستش
ولی دیدم داره بد پیش می ره. بهش گفتم : دست منو بگیر و با همدیگه قیچی کنیم. قبول نکرد و جیغ که باید خودم قیچی کنم. یعنی گفتم الان دیگه یا دست منو قیچی می کنه یا بلایی سر خودش می یاره.
فقط صحنه رو داشته باشید
با هزار دوز و کلک قیچی رو از دستش در اوردم.
اینبار گیر داد به چسب
هر چی که بهش می گفتم بزار قیچی کنیم و بعدا خودت چسب بزن فایده نداشت و باز هم وجه گرفته بودش و ول کن نبود و دیگه دیدم امروز روز کاردستی نیست. منم با یه حرکت سریع از دستش در اوردم و کاردستی رو برای 2 روز تعطیل کردم
اینو گفتم که فکر نکنید همیشه بچه ها باهاتون همکاری می کنن.
2 روز بعد :
بعد از زمینه چینی و حرف زدن در مورد کاردستی خودش اومد و اصرار که کاردستی درست کنیم.
بازم می خواست قیچی رو بگیره که بهش گفتم : من قیچی می کنم و شما چسب بزن. اولش قبول نکرد و منم گفتم : باشه پس کاردستی رو بر می دارم و دیگه اصرار نکرد و قرار شد با کمک همدیگه قیچی کنم و اون چسب بزنه.
از اینکه برنده شدم و تونستم قانعش کنم ذوق زده بودم
دقیقا هر سوالی که تو کاردستی شماره 1 پرسیده بودم جواب می داد.
مثل پرنده ها چند تا بال دارن ؟ 2 تا بال دارن
و جایگاه هر کدومشون که کجا باشه رو هم می دونست. اینجا بود که فهمیدم اون کاردستی رو کامل یاد گرفته.
بهش گفتم : الان چی رو قیچی کنم ؟
گفت : پاهاشو و اشاره به پاهای پرنده کرد.
اینجا بهش گفتم : حالا چی رو قیچی کنم ؟ و جواب داد نوک. بهش گفتم آره منقارش و اشاره داد به دهان خودش
و در حالی که حرکت نوک زدن رو نشونم می داد گفت که پرنده ها نوک می زنن و به منم گفت : نوک بزن و منم کلی ساجده رو نوک زدم و کلی خندید.
ازش خواستم که کمکم کنه پاهای پرنده رو قیچی کنم
حتی بهش گفتم : بال ها رو کجا بچسبونم و دقیقا بهم نشون داد. (بازم می گم که کاردستی شماره 1 رو حتما ببینید چون آموزش ها رو اونجا گفتم.)
اینجا بود که بعد از اتمام قیچی با ذوق گفت : حالا چسب
به کمک من چسب می زد و ازش می پرسیدم که کجا بچسبونم و اونم جواب می داد.
اینجا بود که اصرار می کرد چسب های ریخته شده رو دستم رو در بیاره. اینقدر ذوق می کرد که چسب ها رو از روی پوستم در می یاره که فکر می کرد داره پوست دستم رو می کنه