بابا
تق تق تق بر در زد
بابا از بیرون آمد
رفتم در را وا کردم
شادی رو پیدا کردم
وقتی بابا رو دیدم
فوری او را بوسیدم
بابا آمو نان آورد
با خنده اش جان آورد
خسته اما خندان است
دریای بی پایان است
بابا آمد به به به
مامان خندید قه قه قه
بابا آمد روشن شد خانه
او شمع ما پروانه
بابا آمد به به به
بابا آمد به به به
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی