وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 12 سال و 2 روز سن داره

کودک من

شلوار

کی بود کی بود؟

یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه   هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم   رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم   گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم   کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم ...
27 آذر 1391

مال منه

دو چشم دارم مثل دو شمع روشنه ماله منه دو گوش دارم   کارش چیه ؟ شنیدنه   مال منه   دو دست دارم   محکمه مثل آهنه   مال منه   دو پا دارم   کارش چیه ؟ دویدنه   مال منه   با چشم و گوش   با دست و پا ،   همیشه و   در همه جا   شکر می کنم ،   شکر خدا ...
23 آذر 1391

9 سالگی

برای دختری که قرار است فردا وارد 9 سالگی شود و ایام عبادتش را آغاز کند از چنین شعری استفاده می کنیم. بوی بهار دارد چادر نماز مادر در دست های او هست یک جانماز دیگر ماه قشنگ امشب مهمان خانه ماست یک آسمان ستاره در انتظار فرداست من می کنم دوباره رخت سفید بر تن چون تا طلوع خورشید 9 ساله می شوم من شاعر : مهری ماهوتی ...
21 آذر 1391

زنگوله پا

زنگوله پا،کنار جو راه می ره زیر درختهای هلو راه می ره جست می زند روی دو پا می زنه زیر شاخه ها از رو درخت،چندتا هلو گیر می کنه به شاخ او باغ هلو که ساکته همیشه پر از صدای حرف و خنده می شه زنگوله پا،باغ را بهم می زنه شده درختی که قدم می زنه ...
21 آذر 1391

چشم چشم دو ابرو

چشم چشم دو ابرو دماغ و دهن یه گردو حالا بذار دوتا گوش موهاش نشه فراموش چوب چوب یه گردن این هم که گردی تن دست دست دوتا پا انگشتها، جورابها ببین چقدر قشنگه حیف که بدونه رنگه ببین چقدر قشنگه حیف که بدونه رنگه ...
9 آذر 1391

چراغ راهنمایی (پست دوم) چراغ زرد

آهای آهای راننده راننده خوش دنده اگه دیدی که چراغ می خنده مثل یک لامپ یعنی که رنگ زرده یا که طلایی رنگه بدون که با احتیاط   یه وقتی جا نمونی   باید بری تو این راه   یعنی یواش برونی با تشکر از بهاره جان http://niniyan.blogfa.com/ لینک مربوطه آموزش چراغ راهنمایی (پست اول) چراغ سبز     شعر چراغ راهنما 1   شعر چراغ راهنما همراه با دانلود   شعر چراغ راهنما 2 ...
30 آبان 1391

سیب خوشمزه

هاهاها هوهوهو باد آمد بادآمد درباغ سیب ما شادآمد شادآمد این شاخه آن شاخه لرزید از دست باد یك سیب خوش مزه درجوی آب افتاد آب آن را شُرشُرشُر باخود تا صحرا برد یك گاو خال خالی آن را بو كرد و خورد ...
28 آبان 1391

درخت

لی‌لی، لی‌لی، های های گریه کنیم! وای وای! گریه چرا؟  چون که رفیق ناز ما مریض است. دوست تمام بچه‌ها مریض است.  دست و بالش شکسته شاخه‌ی سبز پارسالش شکسته  گریه کنیم، مریض شده، وای وای درخت نازنینی بود، های های  با باد که هم‌بازی می‌شد خواننده‌ی نازی می‌شد  سایه‌ای داشت، صفایی داشت دور و برش چه جایی داشت  آهای درخت مهربان نرو، تو شهر ما بمان  باران می‌آد آب می‌خوری باد که بیاد تاب می‌خوری شعر: مصطفی رحماندوست ...
27 آبان 1391

حمام نی نی

مامان رفته تو حمام                 نی نی رو برده همراش       مامان تا دوش باز کرد                 نی نی صابونو برداش    صابون که لیز لیز بود                 از دست نی نی افتاد  سرخورد و رفت و رفت تا             نزدیک مامان ایستاد . . . مامان رفته تو حمام  &nb...
26 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد