خانم کوچولو
خــانوم کوچــــولو وقتی که باباش میاد به خـــونه
اول براش چند تایی شعر قشنگ می خونه
اخبــــــار دست اول به اون می ده همـیشـــه
بهش می گه که داداش با سنگ زده تو شیشـه
بهش می گه با مـامـان رفـته برای خـــرید
خریده اسبــاب بازی ماشـین خــوب و جـدید
تو کـوچــه بـــازی کـرده با اکــــرم و با لــیلا
دوبــاره دعــوا کرده با مریــم و سهـــیلا
خانوم کوچولو تند و تند حرف می زنه همیشه
از حـرف زدن با بابا هیچی خسته نمی شه
شعر از محمدرضا میرزایی اصفهانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی