وبلاگ کودک منوبلاگ کودک من، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

کودک من

شلوار

صابون

کی بود کی بود؟ یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم ...
18 مهر 1392

مو

مو های خواهر من تو سرمای زمستون موهاش می آد تو چشماش مامان می آد موهاشو بلند و صاف و نرمه مثل یه شالِ گرمه خیلی می شه کلافه جمع می کنه می بافه ...
15 مهر 1392

شعر "مهمان"

درِ خونه صدا کرد و مامان کفشاش و پا کرد و دوید و در و وا کرد و عمو بود و بابا همراه او بود و مرا دیدن و بوسیدن و خندیدن و شد خونه پُر از خنده ی بابا گنجشکه اومد زودی تماشا شاعر: افسانه شعبان نژاد تصویرگر: نیلوفر برومند  ...
12 مهر 1392

من و خواهرم

توی خانه جنگ است جنگ من با خواهر پشت بالشتش باز او گرفته سنگر خرسی ما با اوست من تک و تنهایم می خورد گاهی تیر توی دست و پایم من تفنگم جاروست او تفنگش کفگیر گوله های جوراب می شود بمب و تیر ما به هم ساعت ها تیر می اندازیم هردو مان در این جنگ عاقبت می بازیم اسداله اسحاقی ...
10 مهر 1392

شعر "گاز"

کی بود کی بود؟ یه لوله ی دراز بود تو اون پُر از گاز بود یه روز بوشو شنیدم ولی اونو ندیدم گفتم مامان این کیه بوی خطرناکیه! مامان اومد شیر گاز و ببنده دیدم داره می خنده بو ها، نه از لوله، نه از شیر بود فقط بوی پیاز داغ و سیر بود شاعر:ناصر کشاورز ...
7 مهر 1392

درو درو

درو ، درو فصل درو چه خوبه مزرعه ی گندم و جو چه خوبه چرق چرق صدای داس و گندم صحرا شده پر از صدای مردم  بغل بغل سنبله ها ، ساقه ها دونه کشون پرنده ها در هوا  هوا هوا وای که هوا چه گرمه زمین زمین ماسه و خاک نرمه  غذا غذا روی اجاق سنگی آتیش آتیش شعله به شعله رنگی   پدر پدر دوباره گرم کاره خونه ی ما کنار کشتزاره  ببین ببین خونه ی ما چه زیباست خونه ی ما پر از صفای صحراست ...
24 شهريور 1392

سیر و پیاز

سیر توی سفره ها بود کنار هر غذا بود سفید بود و تمیز بود خوش مزه، تند و تیز بود یه روز پیاز بی خبر آمده بود از سفر همین که سیره را دید دوید و او را بوسید یک دفعه سیر بد بو پرید و دور شد از او داد زد و با حال بد پیازه را کنار زد گفت که چه بویی! پیف پیف برو برو دورشو! ایف ایف پیاز یواشی خندید صداش تو سفره پیچید: « سیر که خودش بو داره ببین چه قدر رو داره با فیس و با افاده می گه پیاز بود داره » شاعر: مهری ماهوتی ...
16 شهريور 1392

کشتی می یاد کشتی می ره

دریا بزرگ و آبیه قشنگه دلش پُر از نهنگه یه عالمه آب داره ساحل و آفتاب داره صدف داره ، ماسه داره ، سنگ داره رنگ داره ، آهنگ داره مرغ داره ماهی داره هر چی بخواهی داره اسکله ی نفت داره ، بندر داره قایق داره ، کشتی و لنگر داره از همه سو قطار قطار کشتی میاد کشتی میره بار میاره بار می گیره ...
16 شهريور 1392

رایانه

دویدم و دویدم      به رایانه رسیدم      یه دنیا بازی توش بود       موسش شبیه موش بود      گفتم : چقدر قشنگی      جالب و رنگارنگی      گفت او ، بشین کنارم      تا یاد بگیری کارم ...
11 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودک من می باشد